عشقم .*مسعود*.
فصلِ پاییزیِ من که می رسه فصلِ اندوهِ سفر سر می رسه تو سکوتِ خسته ی باورِ من سایه ام فکرِ جدایی می کنه شاخه ی سردِ وجودم نمی خواد رگِ بیداریِ لحظه هام باشه نفسم در نمیاد به چِشَم خواب نمیاد دلِ من تو رو می خواد چشمِ من، گریه می خواد تو عبور از پلِ خوابِ جاده ها روحِ من عشقی به رفتن نداره تو سکوتِ خالیِ این دلِ من دیگه هیچی جز تو جایی نداره ذهنِ شبنم که می خواد گریه کنه فصلِ بارون تو چِشَم در می زنه فصلِ پاییزیِ من که می رسه نفسم به عشقه تو پر می زنه نفسم در نمیاد به چِشَم خواب نمیاد دلِ من تو رو می خواد چشمِ من، گریه می خواد
نوشته شده در دوشنبه 89/10/20ساعت
12:6 عصر توسط هلیا نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |